(صفحه ممکنه بخاطر حجم زیاد عکسا دیر لود بشه)
جهت حس و حال بیشتر خود این مسترپیسم پلی کنید ؛ (رید تو کیفیت"-")
نور شدیدی باعث شد چشماشو از هم فاصله بده، وقتی به خودش اومد دید وسط دشت سرسبزی که قد علفهاش به یه متر هم میرسیدن، روی زمین ولو شده. پرتوهای گرم آفتاب انگار، داشتن موهای مشکی درازشو شونه می زدن. یکم خیز برداشت، منظره ای که روبروش قرار داشت، به حدی زیبا بود که شاید زبونش به کلی بند اومده بود. زمین زیر پاش، انگار که امواج دریا باشه آروم بالا و پایین میشد. ابرها که مثل زیردریایی های سرگردون توی آسمون غرق شده بودن، دنبال کوچیکترین حرکت باد میگشتن تا اونارو سمت خونه هاشون سوق بده. توربین های بزرگی که اون دوردست ها مشغول کارکردن بودن، و دریای عظیم تری که پشت سر اونا ایستاده بود. این یه خواب بود؟ چون حس میکرد دقیقاً وسط بهشت معلقه. از جاش که بلند شد، نسیم خنکی به صورتش خورد، و خب، خیلی حس تازگی خوبی میداد. نمیدونست دقیقا کجاست ولی، به هیچ وجه اون منظره رو با چیز دیگه ای عوض نمیکرد. همونطوریکه به افق خیره شده بود، متوجه یچیز عجیب توی اون دوردستا شد؛ دوید و نزدیکتر رفت، یه در سفید رنگ با رزهای صورتی و کرمی که از گوشه کنارش آویزون شده بودند. دستش رو سمت دستگیره دراز کرد و کشیدش، وقتی با چهره ـهای خندون و خوشحال هفت تا پسر مواجه شد، خودش هم ناخودآگاه لبخندی روی لباش نشست.
خب حقیقتا تصمیم گرفته بودم که اگه وب شخصی زدم نزارم وبم [ برای مدت زیادی ] خالی بمونه"-" عای روهینای بی نظم، یکی بزنم تو کانت"-"
انی ویز بلخره تونستم خودمو جم کنم و یجورایی اون دکمه استارتو بزنم! D:
راستش د ویو خیلی وایب انیمه های باد برمیخیزد، سرویس تحویل کیکی، لاپوتا و هاول (فقط اون تیکه ـش که هاول صوفی رو برده بود اون دشته رو نشون بده(؟) نمد یادم نیس"-") ـو میده برام؛ و ازونجاییم که توی د ویو هم مثل همه این چهارتا انیمه، یه حس ویردی نهفته ـس، جداً خیلی دوسش دارم.
پوینت متنمو فهمیدین دیگه؟ یا بگم؟XD :D
حالا ازینا گذشته، عسل، آیلین و شاید شوکو(؟) ببخشید که یکم دیر شد ولی بلخره به قولم عمل کردم:")
دوست داشتم اینطوری پاییز شروع شده نشده دوباره دلتنگ تابستون بشین ییهاهاا XD
بفرمایین اینم شاتهای عتیقه ام از د ویو هیهی XD (حالا خیلی بیشتر ازینا بودن، گفتم با همچین حجمایی هم دهن نت من و هم شما سرویس میشه، براهمین چندتا گزیده هاشونو گذاشتمXD TT)
اینجوی:")
این پایینم عکسایین که استفای سر صحنه فیلمبرداری ام وی خودشون گرفتن ؛
(نمیدونم چرا هروقت اینارو نگاه میکنم حس میکنم دوباره متولد شدمT_T)